راهرو به سرعت متوجه شد که این هوسباز یک پولساز واقعی است. چند تعریف از سینه های طبیعی و نوک های خش خش او معجزه کرد. او حتی موفق شد با او چانه بزند که او روی خروسش می پرید. او را متوجه خود کرد که دارد تجارت می کند و شکاف خود را دستفروشی می کند. بعد از برداشتن تقدیر روی سینههایش و لیسیدن سر، حتی به یاد آورد که پول را به او یادآوری کند. )))
چه دختر ریزه ای منم دوست دارم با همچین دختری ورزش کنم و فقط اگه میدونی منظورم رو میدونی تو پارک قدم بزنم، روی نیمکت بنشینم. حیف که آخرش مصرف پروتئینش را به او نشان نمی دهند.