برادر شوخی کرد و خواهر از یک شوخی کاملاً بی گناه دلخور شد. و با لگد وارد توپ شد. حداقل مادرشان درست بود - دخترش را به جای او گذاشت. درست است، بگذارید زانو بزند و بمکد - او متوجه شد که چقدر اشتباه کرده است. خوب، وقتی پسر شروع کرد مانند یک فاحشه او را روی خرقه اش بالا کشید، مادر فهمید که وظیفه آموزشی او تمام شده است. حالا یک عوضی دیگر در خانه بود.
فکر می کنم این یکی از انواع سفرهای دور شهر است. پسرها به خانمهای کسلشده پیشنهاد میکنند با ماشین در شهر بچرخند، و خانمها از این طریق از بچهها تشکر میکنند. در این صورت تبدیل به سه نفر شد.